زیباست واقعا، ولی. . . . !؟
زیباست واقعا، ولی. . . . !؟
بهروز مرباغی
سال ۱۱۶۸ خورشیدی، قصر قاجار ساختهشد. دوران فتحعلیشاه. در مسیر تهران به شمیران و ییلاقات. شاهِ قاجار از این قصر خوشش میآمد و روزهایی را در آن میگذراند. اما وقتی ناصرالدینشاه به تخت شاهی تکیه زد، هوس کرد قصر گلستان را برای خود داشتهباشد. با اینحال «قصر قاجار» قصر ماند تا دوره پهلوی. رضا شاه، خیلی علاقه به حفظ آثار قاجاری نداشت. با غلبه بر آن سلسله، نشانهها و باقیماندههای معماری آن را هم میخواست از نقشه شهر پاک کند. رفتاری که، انگار، ذاتی تاریخ ما است. تمام حکومتها نشانههای، حداقل، اصلی شاهان و سران سابق را از بین میبردند و میبرند. رضا شاه، با این تفکر بود که فضای قصر قاجار را در اختیارِ نظمیه گذاشت تا در آن «توقیفخانه» جدید و جادار بسازند.
آذرماه ۱۳۰۸، قصر قاجارِ تبدیل به زندانشده، توسط رضا شاه افتتاح شد. با طرحی از نیکلای مارکوف، از نامدارانِ معماری نو ایران. وقتی «زندانِ قصر» افتتاح شد، محوطه و هیکل قصر چنان تغییر یافتهبود، که کسی نمیتوانست «قصر» بودنِ این زندان را دریابد. البته استعاره جالبی است که در این سرزمین اسم زندان را «قصر» میگذارند، لابد اسمِ کچل را هم «زلفعلی»!
یادم میآید، سالهای قدیم!!، که کودکی دبستانی بودم، وقتی سری به خانه «خانمجان» میزدم که در همین روبروی زندان قصر بود، حال و هوای محله و رفتوآمدهایی که در آن میشد، نشان میداد که اینجا ضمیر و خمیر دیگری دارد. خانه کوچکِ «خانمجان» پنجره کوچکی به سمت درِ زندان داشت. گاه می نشست آنجا و زندان را دید میزد. نمیدانم کسی را آنتو داشت یا دلش هوای تمام بندیها را داشت. خدا رحمتش کند، سالهاست که خانمجان از این دنیا رفته، نمیبیند این دیوارهای فرو ریخته و فضای شهری باز را. خدا را چه دیدی! شاید هنوز هم چشمش به دروازه این زندان است، روحش در انتظار دیدنِ کسی است!
امروز، زندان قصر اسم عوض کرده و شده «باغموزه قصر» و چه بهقواره جای خود را در محله بازکردهاست. انگار از قدیمالایام چنان بوده که الان هست! مدیریتِ شهر هم پذیرشِ عمومی مردم از باغموزهشدن زندان میگوید. حتی وعده میدهد «بانوشهر تهران تمام فضاهای این چنینی را تبدیل به باغموزه و بوستان خواهدکرد!»
روز سهشنبه، ۱۵ اسفندماه است. نخستین شبِ از سهشبِ «نخستین جشنواره منظر» را در «باغموزه قصر» میگذرانیم. سخنرانها حرفشان را زدهاند، فیلم مستند را دیدهایم، موسیقی را شنیدهایم، و حالا نوبتِ «پنل گفتگو» است. اعضای پنل میآیند و در جای خود مستقر میشوند. عنوان امشب، «منظرِ طبیعی» است. با این حال، جماعتِ میهمان و مدعو که از ریزهکاری و ظرافتهای متنوع و نیرومندِ مرمتِ زندان قصر و تبدیل آن به «باغموزه» به وجد آمدهاند، دوست دارند از تمام سخنرانها و اعضای پنل در مورد این مرمت بپرسند، نظرشان را بدانند. یکی از اعضای پنل که بیش از دودهه در میراثفرهنگی به همین امور مشغول بوده و هست، و شانس همکاری نزدیک با مرحوم دکتر شیرازی را داشته، وقتی در برابر این سوال قرار میگیرد که نظرتان درباره این مرمت چیست، میگوید: «خیلی زیبا شده! ولی نمیدانم چی شده!».
و این داستان همیشگیِ تاریخِ ما است. آثار را چنان تغییر میدهیم که نشانی از قبل نماید مگر بصورت بهاصطلاح نمادین و ویترینی. «فضا» را از بین میبریم، عناصری را حفظ میکنیم تا آدرس بدهیم به «فضا»یی که دیگر نیست. همین.
اسفند ۱۳۹۱
بهروز مرباغی
منابع:
روزنامه بهار، پنجشنبه، ۲۲ فروردین ۱۳۹۲، شماره پیاپی ۲۶۲، دوره جدید، شماره ۹۵، صفحه ۱۶
کلید واژه:
تهران، زندان، باغ موزه قصر، مرمت