قلب تاریخی سمنان – شماره۳۸
شماره ۳۸، چهارشنبه، ۸ خرداد ۱۳۹۲ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
زندگی شهری
در میان علمای شهرساز و معمار، هنوز که هنوز است، در تعریف «شهر» اختلاف زیاد است. «شهر»، ظاهرا، چنان ساده و عادی است که همه فکر میکنند میتوانند آن را تعریف کنند. ولی چنین نیست. کافی است کمی دقت کنیم و پرسشهایی را مطرح کنیم. از سادهترین سوالها شروع میکنیم: آیا مثلا تهران هم شهر است، شُنبه هم شهر است؟ آیا تهران و لندن در یک مقوله شهری میگنجند؟ آیا ساوه هم شهر است، شیراز هم شهر است؟ مشهد با ایزدخواست، هردو، شهر هستند و شان برابر دارند؟
در تاریخ چه اتفاقی افتاده؟ آیا سمرقند و بخارا با همان تعریفی شهر هستند که اصفهان و پاریس؟ مرو و نیشابور همانگونه اداره میشدند که امروز قاهره و فرانکفورت اداره میشوند؟
شهر را به چه عوامل و عناصری تعریف میکنیم؟ به وسعت و بزرگیاش؟ به جمعیت و ساکنانش؟ به خیابان و بازار و ساختمان؟ به وزارتخانهو اداره و مجلس؟ به اتوموبیل و درشکه؟ به داروغه و پلیس؟
با اینحال، نوعی همنوایی در برخی نکتهها و موارد وجود دارد. غالب کارشناسان و متخصصان، بر این نکته همعقیدهاند که شهر با «زندگی و مناسبات» شهری تعریف میشود. ولی این «زندگی شهری» چیست، محل بحث و بررسی است. شاید نمونه و مصداقهایی بتواند به روشن شدن بحث کمک کند.
مثلا تفاوت فروشگاهِ بزرگ با یک بقالی در چیست؟ شما وقتی وارد فروشگاه بزرگ میشوید با «شخص» طرف نیستید، با «سیستم» مواجهید. کالسکه را برمیدارید و از قفسههای مختلف اجناس مورد نظر را با قیمت ثبتشده انتخاب میکنید و تشریف میبرید پای صندوق. میپردازید و خارج میشوید. اما خرید از یک دکان هم چنین است؟ «آقا قیمت چنده؟»، «تخفیف دارد؟»، «جنسش خوبه؟» و سوالهایی از این جنس فراوان است.
شما وقتی سرکوچهتان بقالی دارید، که سالهاست آنجا کاسبی میکند، میتونید از او خواهش کنید اگر فرزندتان زود از مدرسه برگشت و شما خانه نبودید، چشمش مراقب او باشد، ولی آیا از یک فروشگاه بزرگ هم میتوانید چنین انتظاری داشتهباشید؟ یک مثال دیگر:
وقتی در شهرتان مترو وجود دارد، شما میتوانید دقیقه و ساعت رفت و آمد خود را با حرکت آنها تنظیم کنید. مخاطبِ شما قبول نمیکند تاخیرتان را با این بهانه توجیه کنید که «تاکسی گیر نیامد» یا «اتوبوس دیر کرد». نظم به زندگی و روابطتان تحمیل میشود. ورود مترو به شهر و زندگی شهری شما تاثیر شگرفی بر روابط شما میگذارد. . .
این بحث را ادامه خواهیم داد.
عکس یادگاری!
در مسیر تهران به سمنان از طریق فیروزکوه، در ۵ کیلومتری فیروزکوه، جادهای به سمت شمال جدا میشود و راه به «ارجمند» میبرد. البته تمام مقصد این جاده ارجمند نیست. پس از «وشتان»، قبل از ارجمند، جاده به سمت چپ میپیچد و پس از گذشتن از چند روستا و آبادی، مثل اندریه، آسور، نجفدر و لاسم، نهایتا، به جاده هراز وصل ميشود و از زیر «دوآب» سر در میآورد. در این مسیر، قبل از وشتان روستای زیبایی وجود دارد به نامِ «سولهبن». بسیار زیبا و سبز است. در درهای وسیع واقع شدهاست.
این روستای زیبا در آیندهای نهچندان دور از دسترس طبیعتدوستان خارج خواهدشد. با آبگیری سد نمرود که در بالادست آن ساخته میشود، تمام این روستا به زیر آب میرود. به همین خاطر، مردم، کمکم از روستا خارج می شوند و در کارِ ساختن خانه و کاشانه در بالای بلندیِ آن طرفتر هستند. زمینی که دوسلت در اختیارشان گذاشته تا دار و ندارشان را به آنجا منتقل کنند و باغ و باغچهشان را از نو بسازند.
طبیعی است که سد میتواند منبع حیات دوباره بخش عظیمی از مناطق همجوار باشد. طبیعی است که با بستن سد بر رود و رودخانه، سطح آب زیرزمینی بالا میآید و با چندمتر عمق میتوان چاه آبدار حفر کرد و آبیاری و زندگی کرد. طبیعی است که سد و تنظیم علمی و کارشناسنه مصرف و توزیع آب میتواند در نظمدهی حیات اقتصادی مردم نقش موثری داشتهباشد، اما باید تاوان هم داد. بهزیرِ آبرفتنِ برخی آبادیها هم از جمله این تاوانها است. سولهبنِ زیبا خود را فدا میکند تا منطقه آباد شود. انشاالله.
عجیب نیست؟
در سمنان «قهوهخانه» وجود ندارد؟ عجیب نیست؟ مگر سمنان شهر بینراهی نیست؟ مگر سمنان شهر توریست پذیر نیست؟ مگر سمنان امامزاده یحیی ندارد؟ پس چرا قهوهخانه ندارد؟ زائر و مسافری که صبح به شهر میرسد، کجا صبحانه بخورد؟ مگر قرار نیست این شهر از میهمانان و زوار امامزاده یحیی پذیرایی کند؟ کجا میتوان بشقابی نانو پنیر با چایی شیرین جلو میهمان گذاشت؟
مگر سمنان در کنار جاده ابریشم قرار ندارد؟ مگر در طول قرنها، کاروانیان در سمنان اتراق نمیکردند؟ مگر معیشت اصلی مردم سمنان در طول سالهها و سدهها معامله با کاروان و ساربان نبوده؟ پس چگونه است که امروز در سمنان، مرکز استان، ما سادهترین نیازهای مسافر و زائر را پاسخ نمیدهیم؟ آیا دوست داریم جماعت مسافر دنبال نان و کره بستهبندی از مغازهها باشد و بساطش را کنار بولوارها و پارکها پهن کند؟
چنین مناظری آیا زیبنده شهری فاخر است؟ تازه مگر در ساعات اولیه صبح مغازهها باز هستند؟ مغازهها وسط روز را هم تعطیل میکنند. مسافری که میخواهد در سمنان اتراق کنند، آیا، باید در طول روز دیوارهای خالی و مغازهها و بازار بسته را تماشا کند؟ میدانید خیابانهای خاموش و بازارهای بسته چقدر دلگیر و آزارنده هستند؟ مخصوصا برای مسافر؟
شاید، بهتر باشد از خود بپرسیم «سمنان، واقعا، شهر توریستی و مهمانپذیر است یا ما چنین داعایی داریم؟!». به نظر میآید این سئوال را باید جدی و دقیق پاسخ داد. ما آنقدر تکرار کردهایم سمنان شهر زائر و میهمان است که خودمان باور کردهایم؛ ممکن است چنین نباشد!!
از زبانِ آمار
آمار ساختوسازهای کشور نکات زیبایی دارد. در آمار مربوط به پروانههای صادره از سوی شهرداریها در زمستان ۱۳۹۰، مجموع واحدهای مسکونیِ موضوع پروانههای ساخت، (به استثنای تهران) کمی بیش از ۱۶۴ هزار واحد است.
به عبارتی دیگر، در سال، برای ساختِ نزدیک به ۶۵۰ هزار واحد مسکونی پروانه صادر شدهاست. در سمنان، در این فصل، فقط برای ۲۴۰۵ واحد مسکونی پروانه صادر شدهاست. در تهران برای ۸۴۸۱ واحد، در استان کهکیلویه و بویر احمد ۷۷۱ واحد، ایلام ۱۳۵۸ واحد، آذربایجان غربی ۵۶۱۵ واحد. اگر مساحت و جمعیتِ استانهای فوق را باهم مقایسه کنیم، این عدد و رقمها معنی بهتری پیدا میکنند.
در آمار، یک نکته جالب دیگر هم هست: از کل پروانههای صادره برای واحدهای مسکونی در استان سمنان ۸۶ پروانه برای مسکونی یک طبقه، ۱۵۳ پروانه برای ساختمان دو طبقه، ۱۲۵ پروانه برای سه طبقه، ۱۴۳ پروانه برای ساختمان چهار طبقه و فقط ۴۴ پروانه برای ساختمانهای ۵ طبقه یا بلندتر صادر شدهاست. گرایش عمومی بر ساختمانهای دوطبقه و سپس چهار طبقه بودهاست.
اما در استان کهکیلویه و بویر احمد، گرایش مسلط در مسکن با یکطبقهها است. در مقابل ۲۷۷ پروانهای که برای ساختمانهای یکطبقه صادر شده، فقط ۹۷ پروانه برای دوطبقهها، ۴۱ پروانه برای سهطبقهها و ۱۲ پروانه هم برای ساختمانهای چهارطبقه صادر شدهاست. در کل این استان، در زمستان ۱۳۹۱، فقط ۶ مورد پروانه برای ساختمان ۵ طبقه یا بلندتر صادر شدهاست.
در استان آذربایجان غربی هم، تمایل عمومی بر ساختمانهای دو و سه طبقه بیشتر از ساختمانهای دیگر است. در فصل آماری فوق، در این استان، برای ۵۰۵ ساختمان یک طبقه، ۵۹۷ ساختمان دو طبقه، ۴۳۱ ساختمان سه طبقه، ۱۰۳ ساختمان چهار طبقه و ۱۲۱ ساختمان ۵ طبقه یا بلندتر پروانه صادر شدهاست. آمار و عددو رقم، نکات آموزندهای دارد.
«دیرون»
«مکتبخانه زنانه (دیرون) از اوایل دوره قاجاریه در سرخه رسمیت پیدا کرد و دختران فقط جهت یادگیری قرآن و دعا و الفبای عربی جهت شناخت کلمات قرآنی به مکتب فرستاده میشدند. شهریه به مراتب کمتر از پسران بود و میزان ثابتی نداشت و ملای زن هم جهت از دست ندادن موقعیت وشاگرد، با هر میزانی و در هر زمانی در طول سال موافقت میکرد. اما غر و لند میکرد و خشم و عصبانیت را سر بچه آنها خالی میکرد.
در مکتبخانه دختران تنبیه بدنی به مشابه پسران وجود نداشت و ملا جهت تنبیه بر سر دختران داد و فریاد میکرد. این نوع آموزش مکتبخانهای دختران تا حدود چهل سال پیش در سرخه مرسوم بود و با پیدایش مدرسه و توجه مردم به سواد، کمکم مدرسه جای مکتبخانه را گرفت و آموزش رسمی جایگزین آموزش قرآنی شد.
آخرین ملای قرآنی دختران، خانم حوریهجان ادهم بود که روبروی درب جنوبی مسجد جامع آقاعلیحوض ساکن بود. . . .
آموزش و پرورش رسمی کشور در سرخه در سالِ ۱۳۱۰ شمسی با تاسیس دبستان نظامی برای پسران در ابتدای محله پشتِحوض (پایین سربالایی لوا) آغاز شد. و پس از تخریب مدرسه در اثر سیل در سال ۱۳۲۰ به محل کلان منتقل گردید. حاکم وقت قسمتی از خانهاش را که بصورت مجزا بود، جهت این کار در اختیار اداره فرهنگ قرار داد. محل مزبور دارای اتاقهای متعدد در دو طبقه بود که شامل کلاسهای درس و دفتر و انباری و . . . میشد و مناسب برای مدرسه. این مکان تا سال ۱۳۴۵ به همین منظور استفاده میشد و پس از آن بهعنوان مدرسه دخترانه و نمایندگی آموزش و پرورش بخش سرخه در اختیار اداره فرهنگ سمنان بود»
(برگرفته از «تاریخ شهر سرخه»، مهندس رضا مهربان، انتشارات مولف، نوبت اول، ۱۳۸۲، صص۹۸ تا ۱۰۰)
«پیتربورگ»
در تاریخ ایران، بویژه در عصر روشنگری و در بدهبستانِ جنگی ایران و روس، نام یک شهر بیش از بسیاری از شهرها برای مردم آشناست. حتی با نام و خاطراتِ آن طنز و قصهها سرودهاند. این شهر «سنت پیتربورگ» نام دارد. تا همین بیست سال پیش، در دوران شوروی «لنینگراد» نام داشت. این همان شهری است که ۸۰۰ روز در محاصره سپاهیان نازی آلمان قرار داشت و مردم بهخوردن چرم پوتین سربازان قربانی جنگ رو آوردهبودند. این شهر، تقریبا به تمامی نابود شد. بازسازی شهر تبدیل به جنبشی ملی شد و داستانها و افسانهها دربارهاش ساختهشد. اما ساختهشد!
امروز سنتپیترزبورگ یکی از اصلیترین مقاصد گردشگری جهانی است. یکی از ده شهر گران دنیا است. سال ۲۰۰۳ به عنوان پایتخت فرهنگی اروپا عنوان گرفت. بیش از ۵ میلیون نفر جمعیت دارد و از نظر توریسم بینالملل به «شبهای سفید» زیبایش معروف است. شبهایی که شب نیستند. تا ساعت یک نیمشب آفتاب بر بالای شهر است و کمکم غروب میکند و پس از گرگو میشی زیبا در حوالی ساعتِ سه صبح، دوباره خورشید خود را مینمایاند و زیباییهای معماری شهر را دوچندان میکند. در این شهر حدود ۶۰۰ پل کوچک و بزرگ است. پلهای بزرگ برروی رود نوا زدهشدهاند و در ساعاتی از شب باز میشوند تا کشتیهای بزرگ تجاری و تفریحی از آن رد شوند.
از جاذبهها و ویژگیهای ناب این شهر بندری آن است که سیمای سیصدسالِ پیش خود را کاملا حفظ کردهاست. ۳۱۰ سال پیش بود که تزار پتر اول دستور ساخت این پایتخت جدید را صادر کرد. در ساخت آن از تمام معماران و شهرسازان دنیا دعوت شد. امروز در کتیبههای بالای پلها و عمارتها نام معماران و شهراسزانی ایتالیایی، آلمانی، فرانسوی،هلندی، انگلیسی و غیره دیده میشود. عکسی را که میبینید اثر نقاشی ایتالیایی است که در سال ۱۸۱۲ کشیده شده. ۲۰۰ سال پیش. امروز همین منطقه از شهر دقیقا با همین ترکیب وجود دارد. فقط مسیرهایی برای خودرو تعبیه شدهاست. همین. بیآنکه هیچیک از بناها یا فضاها از بین برود.
از زبانِ فرزندانِ بافت
رعنا صوفی:
«ما باید به نظم احترام زیادی بگذاریم. اگر در جهان نظم رواج یابد، دنمیا خیلی زیبا میشود. نظم یعنی هر چیز را در جای معین خود قرار دهیم. هرکار را در وقت مخصوص ان انجام دهیم و با کار خود آشنا باشیم و به آن عمل کنیم. نظم یعنی احترام گذاشتن به قانون و رعایتکردن آن.
اگر بینظمی رواج داشتهباشد، هیچ انسانی نمیتواند این بینظمی را تحمل کند. ترافیک ماشینها، شلوغبودن و آشغالریختن در خیابانها جزو بینظمی حساب میشود که در ایران، بعضیجاها، رواج دارد. بسیاری از مردم از بینظمی خوششان نمیآید».