قلب تاریخی سمنان – شماره ۵۸

قلب تاریخی سمنان58

قلب تاریخی سمنان – شماره ۵۸

نوشته شده در نویسنده 1040

شماره ۵۸، چهارشنبه، ۳۰ بهمن‌ماه ۱۳۹۲ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
شهر را کی می‌سازد؟


این یک سوالِ بسیار ساده است، شاید هم فقط در ظاهر ساده است: شهر را کی یا کی‌ها می‌سازند؟ مردمِ عادی؟ معماران و شهرسازان؟ دولت‌ها؟ کی؟ این‌که سمنان چنین شکلی گرفته و خیابان‌ها و خانه‌هایش این چنین ساخته و چیده شده، کارِ کیست؟ حالا ممکن است بگوییم مثلا خیابانِ امام را پهلوی اول کشیده و خیابان سعدی را فلان شهردار یا استاندار. اما آیا استاندار یا شهردار خودش تصمیم می‌گیرد؟ تازه با تصمیم یک دولت‌مرد می‌شود شهر را ساخت؟

این سوال ساده هزاران جواب دارد. این‌گونه نیست که با اراده و خواستِ یک فرد، خواه سلطان باشد خواه یک مدیر، شهری ساخته‌شود. در تاریخِ نه چندان دور، شواهدی داریم که سلاطین یا پادشاهان دستور ساختِ شهری را داده‌اند،‌ولی بازهم نمی‌توان گفت شهر را آن‌ها ساخته‌اند. مثلا، در سال ۱۷۰۲، در روسیه، تزار دستورِ ساخت شهری جدید را صادرکرد که نامش را «سنت پیترزبورگ» گذاشتند. تمام معماران و شهرسازان اروپایی و غیر اروپایی را دعوت کرد در ایجاد این شهر سهیم باشند. یا بندر بوشهر خودمان را منسوب به نادرشاه می‌دانند، چرا که او بود که سردارِ پرآوازه خود،‌ لطیف‌خان را فرستاد تا بوشهر را به‌عنوان بندر دریانوردی ایران بسازد. البته بر شالوده بندری که بود. ولی آیا می‌توانیم بگوییم بوشهر را نادرشاه ساخته و سنت‌پیترزبورگ را تزار روس؟ قطعا چنین نیست.

امروز، متاسفانه، بسیاری از شهرسازان و برنامه‌ریزان شهری، به‌سادگی، اعلام می‌کنند که شهر را مردم می‌سازند، نه سیاست‌سازان و برنامه‌ریزان یا طراحان شهری. معتقدند نقشی که معماران و شهرسازان دارند، در مقابل نقشِ مردم بسیار ناچیز است. مردم، و فقط مردم!

گفتن این جمله شاید خوب باشد، شاید درست باشد، شاید مصلحت باشد، ولی حتما تمام حقیقت نیست، و اگر کمی منصف باشیم، به‌معنی فرافکنی مسئولیت برنامه‌ریزان و طراحان شهری است. ممکن است در صدها سالِ پیش می‌شد چنین تعبیری را با کم‌ترین تردید پذیرفت، ولی امروز، جنین نیست. واقعا نمی‌توان تصور کرد شهر «به‌خودی خود و توسط مردم همان‌جا» ساخته می‌شود و توسعه می‌یابد. مسائل شهری چنان پیچیده و تودرتو شده که قطعا بدون برنامه و چشم‌انداز نمی‌توان دست به ترکیبِ شهر زد. این‌جاست که نقش برنامه‌ریزان و طراحان شهری، در کنار مدیران و سیاست‌سازان شهر، نقشی کاملا مشخص و کتمان‌ناپذیر است. اما این نیز یک واقعیت است که شهر صرفا به خواست واراده یک فرد، خواه شهرساز باشد خواه مدیر، ساخته نمی‌شود. شأنیت شهرشدن باید وجود داشته‌باشد. بن‌مایه و بستر باید وجود داشته‌باشد. نمی‌توان شهر را در هر مکانی ساخت. مهم یافتن این شأنیت است. کار شهرساز و معمار!

شمعِ دانایی

بزرگی می‌گفت، و راست ‌هم می‌گفت، معماران و شهرسازان گذشته ما دانایی داشتند نه دانش. و تفاوت بسیار است در این دو کلمه. با این دانایی بود که هم در انتخابِ محوطه، هم در انتخابِ نوع سازه و مصالح و هم در تزیینات و نما، آثار تاریخی و ماندگار طراحی و اجرا کردند. مثلا جالب و آموزنده است کاری که در سیراف کرده‌اند. در دامنه کوه‌های کم‌ارتفاعِ چسبیده به دریا، خلیج فارس با آبِ شورِ تند، چاه‌هایی در دل سنگ کنده‌اند که آب شیرین دارد. جالب است بدانیم این چاه‌ها را در عصر ساسانیان کنده‌اند، امروز پس از این‌همه سال، یکی از این ۶۹ چاه را لایروبی کرده‌اند و با آب همان یک چاه، بخشی از شهر را تامینِ آب می‌کنند. مردم ترجیح می دهند آب این چاه را برای شرب استفاده کنند و آب لوله‌کشی را برای شستنِ ماشین و ظروف!

استعارهِ این دانایی، تصویر شمعی است در لابلای ستون ‌و جرزهای پل خواجو اصفهان. در هر ساعتی از روز، در زاویه‌ای معین، اگر به این پلِ زیبا بنگرید، تصویر شمعی را می‌بینید که با روی‌هم لغزیدن تصویرِ قوس و جرزهای طاق‌های این پل ساخته می شود. یکی از استادانِ فرهیخته دانشگاه آزاد قزوین، با حوصله تمام، این تصویر‌ها را در سه نوبتِ صبح و ظهر و شب ثبت کرده‌است. استعاره زیبایی است از دانایی معماری و مهندسی ایران. هیچ بنایی بدون تفکری زیبا و زیبایی‌شناسانه ساخته نمی‌شد. معروف است اگر دنبال شناخت معماری خراسان بزرگ هستید، پل‌ها و آب‌بندهای آن را ببینید. درست است که پل را برای اتصال دو لبه یا دو سوی رود یا دره ساخته‌اند، ولی مگر قرار است از منظر و زیبایی‌های آن صرف‌نظر شود؟ ایرانِ عزیزِ ما چنین نگاهی به مهندسی داشته و دارد. معماریِ ما هم، به تعبیرِ برخی بزرگان،‌روی دوش مهندسی سوار است. آن‌گاه که مهندسی ما در اوج بوده، توانسته‌ایم معماری‌های باشکوه هم داشته‌باشیم. از باقی‌مانده‌های تختِ جمشید تا پل ورسک، از عمارتِ زیبای ایلخانی مسجد جامعِ سمنان تا مسجدِ سلطانی فاخر بروجرد؛ از محله اعیانیِ تاریخی سیراف تا کاروانسرای شاه‌عباسی قوشه. جای‌جای ایران نمایشی است از هم‌پیوندی زیبای معماری و مهندسی. گاه این هم‌پیوندی چنان است که نمی‌توان مرز بین آن دو را شناخت. و نمی‌توان شیخ‌بهایی یا شیخ قوام‌الدین را  فقط معمار یا فقط مهندس دانست. مبارک‌مان باشد این دانایی تاریخی.

زیبا بود، ولی رفت!

برف از زیبایی‌های ناب طبیعت است. نشانه پاکی و پاکیزگی است. نشانه درخشندگی و زایندگی است. وقتی صحرا را برف می پوشاند. تازه، حجمِ خود را نشان می‌دهد. با پوششِ کامل برف می توان پست و بلند طبیعت را به کمال دید. گذشته از آن، برف بستری می‌سازد تا برگ و بار خوب دیده شوند. تک‌درخت‌هایی که در صحرا هستند در دل دشتِ برف‌پوش، کامل و نمایان دیده می‌شود. برف مثل کاغذ سپید و پاکیزه‌ای است که نقاشی‌های طبیعت را روی آن می‌بینیم. با این‌حال، برف با تمام زیبایی‌هایش رفت. تا سالِ دیگر انشاالله.

عکس، سه‌راهی سرانزا در جاده فیروزکوه به سمنان را نشان می‌دهد. چند هفته دیگر، همین قطعه برف‌پوش پر از سبزه و گل می‌شود. با آب روان و زلال که چون آیینه‌ای تمام زیبایی‌های آسمان و طبیعت اطراف را باز می‌تاباند. با برف وداع می‌کنیم و به انتظار سبزی و درخشندگی بهار می‌مانیم. می‌کوشیم از طبیعت لذت ببریم، شاکرِ نعمت‌های خدا باشیم که چنین شگفتی‌هایی در کنار ما قرار داده. گوشه چشمی هم به وظایف ذاتی خودمان داریم. طبیعت را نمی‌آزاریم. آلوده‌اش نمی‌کنیم. طبیعت یکی از سه وجهِ اصلی زندگی بشری است. در کنارِ انسان و محیطِ مصنوع. اما، شاید، اغراق نیست اگر بگوییم اصلی‌ترین رکنِ این مثلث است. بدون طبیعت، قطعا نه انسان قادر به حیات است و نه محیط مصنوع می‌شود ساخت. طبیعت مادرِ هستی است. زیباست و زندگی‌ساز. به احترامش برخیزیم و برای حفاظتش بکوشیم.

۶۰ هزار تن انار!

در سالِ زراعی اخیر، ۶۰ هزار تن انار در استانِ سمنان تولید شده‌است. بیشترین سهم مال سمنان و گرمسار است. ممکن است، قدر مطلقِ این تولید، در مقایسه با ارقام تولیدی یا صنعتی دیگر، چندان بزرگ و قابل توجه نباشد، مثلا در قیاس با تولید چندمیلیونی تولید گندم در کشور یا چند ده میلیونی برخی اقلام صنعتی دیگر. اما تامل در همین عدد هم می‌تواند بامزه باشد. مثلا:

کامیون یا کامیونت‌هایی که این بار را جابجا کرده‌اند یا می‌کنند، بطور متوسط در هر رفت‌وبرگشت چند تن جابجا می‌کنند؟ اگر ده‌چرخ باشد حداکثر ده تن،‌ اگر نیسان آبیِ محبوب باشد،‌ دو تن. کامیونِ هیجده‌چرخ، احتمالا در این چرخه جایی ندارد، ‌مگر برای مواردی معدود. خوب، حالا اگر دست‌ بالا را بگیریم و فرض کنیم همه این مقدار تولید با کامیون ده چرخ جابجا شده، یعنی ۶ هزار کامیون این بار را جابجا کرده‌اند. یعنی شش هزار دستمزد، شش هزار کار. آن هم کارِ جابجایی یک بار شیرین و خوشمزه و پر از انرژی. از نگاهِ دیگر: اگر حسابِ بچه کوچولوها و برخی هم‌وطنان را از جمعیت جدا کنیم، اهالی سمنان برای ایرانی یک کیلو انار هدیه کرده‌اند. یک کیلو شیرینی و زیبایی. همه می‌دانیم انار از میوه‌هایی است که نماد زایش و برکت است. سمنانی‌های عزیز برای هر ایرانیِ هم‌وطن یک کیلو از این نعمت هدیه کرده‌اند. به انار از زاویه دیگر هم می‌شود نگاه کرد. افشره، یا کنسانتره انار از گران‌ترین کنسانتره‌های طبیعی جهان است. تا همین چندسالِ پیش، ایران یکی از معدود تولیدکننده‌های کنسانتره انار در جهان بود. قیمت هر کیلو کنسانتره انار، ‌بین ۵ تا ۸ برابر کنسانتره سیب بود. و ایران یکی از بهترین انواعِ کنسانتره‌های انار در جهان را تولید می‌کرد. پس همین انار، همین مقدار محدود تولید انار،‌چه نکته‌ها و ظرایفی دارد. علاوه بر این ظرایف، ادبیاتِ زیبایی هم با موضوع انار وجود دارد. تعامل اجتماعی هم هست. اگر درجزینی‌ها به انارِ میخوش خود می‌نازند، گرمساری‌ها هم به انار دندون آهویی می‌بالند. در آن‌سوی سمنان، ‌در شهرضا هم به انار سیاهدانه می‌بالند. مهم نیست کدام حق است کدام نه، مهم آن است که یک میوه شیرین و زیبا وجه مصالحه مردم این کشور است. در پهنه ایران، هم انار نایین زیباست، هم انار دامغان وسمنان. انار شهرضا هم خوب است، انار ساوه هم. همه از ایران است و شیرین. همه مالِ ماست.

چیزِ تازه

اخیرا کتاب‌هایی منتشر می‌شوند که شاید حرفِ مهمی برای گفتن ندارند، ولی خواندنی‌اند. تفرجی هستند تا مثلا آموزنده. با این‌حال، گاه نکته‌های باریک‌تر از مو هم ممکن است در این به اصطلاح شوخی‌ها پیدا شود. از یکی از این نوع کتاب‌ها، چند خطی را به بهانه «روز مهندس»، باهم می‌خوانیم، البته بی آن‌که قصد و غرضی در بین باشد!

«چیزِ تازه

گفتند چیزِ تازه‌ای بیار به بازار/ که کهنه کسل‌کننده است و دل‌آزار/ من هم رفتم یک چتر کاغذی ساختم/ اما کسی نخواست امتحانش کند.

بستنی خردلی درست کردم با هزار زحمت/ ولی کسی حاضر نشد لب بزند به‌اش/ بعد یک آدامس چندبار مصرف ساختم/ اما حیفم آمد برای فروش بگذارمش.

حالا قایقی ساخته‌ام که تهش درپوش دارد/ درست همان چیزی که می‌خواستید، تازه تازه/ هروقت آب آمد توی این قایق/ بردارید درپوش را تا خالی شود یکباره!»

(برگرفته از «سقوط به بالا»، شل سیلور استاین/ ترجمه رضی خدادادی (هیرمندی)، نشر هوای تازه، چاپ سوم، ۱۳۸۸، ص ۱۷۸)

شهر: وین!

چندسالی است که وین پایتختِ اتریش درصدر یا در میان ده شهر«سرزنده» جهان قرار دارد. شهری با ۷/۱ میلیون جمعیت و با فرهنگی فاخر و شورآفرین. چگونه است که این شهر این چنین مقبولیت یافته‌است؟ کمی در گزارش‌های داخلی درباره‌اش بخوانیم، ‌این علت را درمی‌یابیم. «در شهر وین که سیستم حمل‌ونقل شهری آن در اروپا نمونه است، هر کس قادر است برنامه روزانه خود را به گونه‌ای تنظیم کند که به هر نقطه از شهر – بدون استفاده از اتومبیل شخصی- در کوتاه‌ترین زمان ممکن دسترسی پیدا کند. رسیدن به ایستگاه مترو، اتوبوس یا تراموا کمتر از ۵ دقیقه وقت می‌خواهد و در ایستگاه نیز تابلوها نشان می‌دهند که وسیله نقلیه مورد نظر در چه ساعتی به ایستگاه خواهد رسید یا اتوبوس یا مترو بعدی را چه موقع باید سوار شد.

در شهری که آمیزه‌ای از قدمت تاریخی و زندگی مدرن به نمایش در آمده است، عابر پیاده نیز جایگاه مشخصی دارد که رفت‌وآمد عابر را در این شهر به تفریحی به‌یادماندنی تبدیل می‌کند. مسافر شرقی که به سروصدای مشرق‌زمین خو گرفته است، تا مدتی این توهم را دارد که شنوایی خود را از دست داده است و گرنه چگونه می‌توان در شهری میلیونی، هیچ صدای بوقی نشنید؟ دوچرخه‌سواری نیز در وین با آرامش و ایمنی همراه است و مسیر دوچرخه‌سواران با خطوطی مشخص شده است. در مکان‌هایی مشخص، دوچرخه‌هایی دیده می‌شوند که رایگان می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد و کافی است سکه‌ای در دستگاه انداخت و با دوچرخه در شهر گردش کرد. هنگام بازگشت، سکه را می‌توان بازپس گرفت.

بازی کودکان در میان پارک‌ها که به دور از هر خطری آزادانه بازیگوشی می‌کنند، نمادی از زندگی مدرن در میان شهری زیبا و قدیمی است که خود را با طبیعت، قدمت و زندگی با آرامش هماهنگ کرده است.

وین شهر موسیقی و اپراست. سال گذشته، سال فرزند معروف اتریش ولفگانگ آمادئوس موتزارت اعلام شده بود و در شهر وین از هر گوشه‌ای نمادی از این فرزند معروف اتریش به چشم می‌خورد. بزرگداشت گذشتگان را در هر گوشه از این کشور می‌توان دید. در چنین شهری که اکثر خانه‌های آن نیز جزو میراث فرهنگی قلمداد می‌شوند و خیابان‌ها این شهر را بی‌هویت نکرده‌اند، برای ساکنانی که دارای اتومبیل شخصی هستند نیز مقررات مخصوصی وجود دارد. ساکنان هر محل با مراجعه به دفتر شهرداری در نزدیک محل اقامت خود و ارائه آدرس محل سکونت، برچسبی را دریافت می‌کنند که به شیشه ماشین چسبانده می‌شود و نشان می‌‌دهد که دارنده این وسیله مجاز است در خیابان‌های نزدیک منزلش پارک کند.

وین در روزی آفتابی، جزیره آرام در دریای صنعتی اروپاست. همه چیز در این شهر به آرامی در جریان است. در دور دست‌ها از دودکش کارخانه‌ها فقط بخار کمی که به آسمان زبانه می‌کشد، نشان از شهری صنعتی دارد. از هیچ اتومبیلی دودی به فضا متصاعد نمی‌شود. آرامش و سکوت همراه با زیبایی محیط از مشخصه‌های این شهر است.

مهندسی و کودکان

معماران و مهندسانِ ما، لازم است، کمی از پوسته خشک برخی الزامات بیرون بیایند و فضای مورد استفاده برای مردم را با حال و هوایی تازه بسازند. یکی از این فضاها بیمارستان‌ها و مراکز درمانی هستند. واقعیت آن است که مراجعه به بیمارستان، خود، سبب بیماری است! البته بیماری پنهانِ افسردگی! شاید به این خاطر است که در مبانی نظری معماری بیمارستان‌های امروز می‌گویند «بیمارستانی بسازید که بیمارستان نباشد!». این موضوع بخصوص درباره مراکزدرمانی خاص یا مراکز درمانی کودکان حساسیت بیشتری دارد.  اینک بیمارستان‌های کودکان را با حال و هوای کودکانه می‌سازند؛ از رنگ‌های بی‌روح و یک‌دست خبری نیست. پیشتاز این حرکت، معماران و بیمارستان‌های نیویورک است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *