قلب تاریخی سمنان – شماره ۴۳

قلب تاریخی سمنان43

قلب تاریخی سمنان – شماره ۴۳

نوشته شده در نویسنده 1006

شماره ۴۳، چهارشنبه، ۱۹ تیر ۱۳۹۲ خورشیدی، رایگان
شرکتِ مهندسیِ اردیبهشت مهرازان، دفتر معماری سمنان
شهرِ و اقلیم


سلام،

قدیمی‌های روس ترانه‌ای دارند با این مطلع که «هیچ فصل از سال بد نیست». آنان در اقلیمی چنین شعاری می‌دهند که حدود شش‌ماه از سال را، در حداقل در میانه شمالی کشور، برف و سرما دارند و روزهای کوتاه. آن‌ها، احتمالا، بهتر از خیلی‌های دیگر می‌فهمند که «هیچ فصل از سال بد نیست!». همه فصول زیبا و خوشایند هستند. هریک به دلیلی و به مظاهری. این مائیم که باید فصل‌ها را بشناسیم و قدر بدانیم.

شهرهای ما، در ایران، عموما باید در برابر گرما به فکر چاره باشند نه سرما. اروپا برعکس است. سرما مهم‌ترین مسئله آن‌ها است. به همین خاطر مهم‌ترین بخش‌های درسی دانشکده‌های معماری و مهندسی ما به تدریس ذخیره گرما و مبارزه با سرما اختصاص دارد. صرفا به این دلیل که بیشترین فصول آموزشی دانشکده‌های ما در رشته‌های فنی و مهندسی از آموزه‌های اروپاییان و آمریکائیان گرفته‌شده. آنان دنبال آفتاب هستند، ما دنبال سایه. آن‌ها معابر پهن و آفتاب‌گیر می‌خواهند ما کوچه‌های سایه‌دار و پر درخت. آن‌ها از مصالحی استفاده می‌کنند که گرما را ذخیره کند و در زمانی طولانی پس بدهد، ما دنبال مصالحی هستیم که کم‌ترین تبادل حرارتی را داشته‌باشند. امروز، وضعِ ما چنین است! اما چه شد که ما به این راحتی آموزه‌های خود را به کناری نهادیم و بصورت کامل تسلیمِ آموزه ‌های آنان شدیم؟ ما را چه می‌شود؟

امروز، یکی از افتخارات شهرسازان و مدیران شهری آن است که خیابان‌ها و بولوارهای پهن در شهر بکشند و فضاهای سبز با چمن‌کاری های وسیع بسازند. این‌ها ممکن است برای وین یا دوسلدورف مناسب باشد، یا ممکن است برای تمام شهرهایی که اطراف خیابان‌های‌شان ساختمان‌های بلند و آسمان‌خراش است، مثل نیویورک، مناسب باشند ولی برای شهرهای جمع‌و جور ما بخصوص در اطراف کویر و آفتاب داغ تابستان و بهار و پاییز، حتما، جای تامل دارد.

اگر شهرسازی یا طراحی شهری را علم بدانیم باید بپذیریم که علم، هرگز، متصلب و خشک نیست. علم باید انعطاف‌پذیر و چاره‌ساز باشد. اگر علم شهرسازی برای لس‌آنجلس خیابان‌های پهن شطرنجی پیشنهاد می‌کند، ممکن است برای شاهرود و سمنان خیابان‌های پردرخت سایه‌دار و با پیچ‌و تاب‌هایی پیشنهاد کند که در تمام حالات گردش زمین و زمان بتواند گزند گرمای طاقت‌سوز را به حداقل برساند. نباید به صرف‌آین‌که کتاب‌های درسی ما چنین فرمول‌هایی را به تبعیت از دانشِ جانی شهرسازی پیشنهاد می‌کنند، ما نیز عینا همان‌ها را اجرایی کنیم. ما می‌توانیم با تکیه بر دانش جهانی، راه‌حل‌های خودمان را داشته‌باشیم.

شهر و پاکیزگی

هم دین و ایمان ما هم آیین و تاریخِ ما سخن از پاکیزگی و نظافت می‌کند. پاکیزگی از ایمان است. پاکیزگی نشانِ آراستگی فکری و علو طبع است. پاکیزگی نشانه شخصیت است. در تمام کشورهای متمدن دنیا، نخستین موضوعی که در شهرها مطرح است، پاکیزگی و نظافت شهر است. شهر ما نشانه شخصیت ما است. آراستگی آن آراستگی ما است.

اما نظافت شهر به چیست؟

بله، می‌دانیم شهر باید خیابان‌های تمیز و کوچه‌های نظیف داشته‌باشد. شهر باید باغچه‌ها و بولوارهای سبز و تمیز داشته‌باشد. بدنه خیابان‌ها و کوچه‌ها باید تمیز باشند. در و پیکر مغازه‌ةا و فروشگاه‌ها باید تمیز و عاری از هرنوع زلم‌زیمبو باشد. ساختمان‌ها باید شخصیت و زیبایی خود را نشان دهند. چهره زیبای تک‌بناهای فاخر نباید با پرده‌ها و بنرها بدسلیقه پوشانده‌شود. شهر وقتی زیبا و پاکیزه خواهدبود که ذهن و فکر ما پاکیزه و سالم باشد. فکر سالم و شخصیت درست آدمی‌زاد حکم می‌کند احترام دوست و آشنا و غریبه و رهگذر را نگه‌داریم. سیمای شهر متعلق به همه است. شهره و جداره شهر مال تک تک ماهاست. مال همه است. ذهن خوب و پاکیزه اجازه نمی‌دهد به حق دیگران تجاوز کنیم. به صرفِ این‌که مغازه‌ای داریم حق نداریم چشم مردم را بیازاریم. حق نداریم شخصیت عمومی شهر را با این کارها مخدوش کنیم. جماعتی که وارد شهر می‌شود، پیش از هرچیز با همین سیما درباره شهر قضاوت می‌کند. درست همان‌گونه نخستین واکنش عاطفی ما به هر انسان دیگر، با نظافت و آراستگی پوشش ظاهری او شروع می‌شود. قدر شهر را بدانیم و چهره‌اش خراب نکنیم.

در تمام شهرهای شهر دنیا، ضوابط معینی برای نصب تابلوها و نشانه‌ها وجود دارد. در بعضی شهرها حتی مالیات و عوارض شهری از نصب تابلوها می‌گیرند. طبعا، ما دنبال این نوع اقدامات بازدارنده نیستیم، ولی این را نیز نمی‌پسندیم که خیابان‌های شهرمان با هرنوع بدسلیقگی و ناپاکیزگی تجاری و تبلغی پوشیده‌شود. نا پاکیزگی وقتی رایج شد، همه‌جا را دربر می‌گیرد. و آن‌وقت می‌بینیم تنها بنای نوساز تقریبا فاخر و معمارانه خیابان مرکزی را هم با پارچه پرده و تبلیغات شلو‌پلوغ می‌خراشند و کثیفش می‌کنند. حیف است. باور کنید!

منظر فرهنگی

عنوانِ «منظر فرهنگی»، به دلایل متعدد، در کشور ما درست استفاده نمی‌شود. آن را مترادف با هر نوع منظر یا حتیمنظره می‌دانند. یا آن‌را با منظر تاریخی و این قبیل عنوان‌ها مخدوش می‌کنند. در حالی‌که این عنوان دارای تعریف کاملا مشخصی در سازمان میراث جهانی است. تنوع عظیمی از منظرها وجود دارند که نشان‌دهنده و نماینده مناطق مختلف دنیا هستند. این‌ها،‌که ترکیب موزونی از کار طبیعت با کار اانسان هستند، بیانگر رابطه مستمر و درونی بین مردم و محیط طبیعی اطراف آن‌ها هستند. محوطه‌های مختلف بازتاب دهنده تکنیک‌های ویژه کارگیری از زمین و، در عین حال،‌تضمینِ پایداری و استمرار تنوع زیستی است. از سوی دیگر، این محوطه که با ذهنیات جوامع با باورهای نیرومند هنری و سنت‌ها و عادات آمیخته شده‌اند، تجسم رابطه استثنایی روحی مردم با طبیعت هستند.

برای نمایادند و پایدارکردن تنوع وسیعِ ارتباطات متقابل بین انسان‌ و محیط طبیعی اطراف، برای حمایت از فرهنگ‌های سنتی موجود و حفظ جاپا های آن‌هایی که امروزه دیگر نیستند، این محوطه‌ها که به «منظر فرهنگی» متصف هستند، در فهرست جهانی میراث فرهنگی ثبت می‌شوند.

منظرهای فرهنگیع صفه‌های کشت‌شده در کوه‌های رفیع، باغ‌ها، مکان‌های مقدس- نشانه‌هایی از نبوغ خلاق، توسعه اجتماعی و سرزندگی روحی و معنوی انسانیت هستند. آن‌ها بخشی از هویت جمعی ما هستند.

امروز، ۸۲ اثر، همراه با ۴ محوطه کم‌مرز، در فهرست جهانی منظرهای فرهنگی به ثبت رسیده‌اند. از ایران، فقط، دو اثر در این فهرست وجود دارد که یکی «منظر فرهنگی بم» است و دیگر «باغ‌های ایرانی». منظرِ بم سال‌ها در فهرست «میراث در خطر بود» بود که خوشبختانه اخیرا از این فهرست خارج و به فهرست اصلی وارد شد.

 «اَسته اَلی وازی»

یکی از بازی‌های رایج بین بچه‌ها، بازی با هسته‌های هلو یا «اَسته اَلی وازی» بود. همان‌طور که قبلا اشاره کردیم، هسه‌های هلو در بین بچه‌ها ارزش خاصی داشت و هریک از بچه‌ها مقداری از هسته‌های هلو را برای بازی به همراه داشت، یا در خانه از آن‌ها نگهداری می‌کرد. درخت هلو و در نتیجه هسته‌های هلو خیلی فراوان بود؛ چون در باغات سابق سمنان همه نوع درختان میوه، بخصوص بادام، زردآلو، آلوچه‌سبز (گوجه سبز برغانی) و درخت‌چه ةای هلو به‌علاوه درختان دیگر به وفور یافت می‌شد و هلوهای سمنان خصوصا نوع کاردیِ آن مزه و طعم خاصی داشت که مورد استفاده و استقبال مردم بود و بعضی از نقاط و محلات شهر از نظر آب‌وهوایی، همانند محلات، وضعی داشت که هرنوع میوه سردرختی در آن به عمل می‌امد، مثلا در محلات، آلبالو، آلوی خورشی (آلوی تفرشی) و حتی گردو به عمل می‌آمد که در جاهای دیگر شهر این گونه درختان دارای چنین موقعیتی نبودند.

به هرحال، بازی با هسته هلو یا «استه الی وازی» خیلی علاقمند و طرفدار داشت و هسته‌های هلو را در زمین و در جایی بلندتر از سطح اطراف ریخته، از فاصله دور هسته‌های دیگر هلو را را به سوی آن‌ها پرتاب می‌کردند. در صورت خوردن هسته هلویی به هسته‌های در زمین ریخته، طرف برنده تمام هسته‌های هلو می‌شد.

البته به تعداد بازیکنان، ۵ یا ۶ نفر، هسته هلو به زمین می‌ریختند و به نوبت هسته هلو را به طرف این هسته‌های انباشته‌شده پرتاب می‌کردند تا یکی از بازیکنان برنده شده صاحب تمام هسته‌هلوها شود. گاهی‌هم هسته هلو را دو نفری به صورت بِرسِند (رسانیدن و نزدیک شدن) به زمین پرتاب کرده هسته هلوهای دیگری را به طرف آن هسته نشانه‌گیری می‌کردند که در صورت خوردن هسته هلو به آن برنده می‌شدند و هسته هلو را برمی‌داشتند».

(برگرفته از «بازی‌ها و سرگرمی‌های مردم سمنان»، گردآوری و پژوهشِ فرهنگ شکوهی، انتشارات حبله‌رود، چاپ اول، ۱۳۹۱، ص ۱۱۰)

بازار زیبا است اگر. . . .

ساختارِ بسیاری از شهرهای ما با بازار شکل گرفته‌است. از نایین و کاشان تا تبریز و خراسان. بازار عنصر اصلی شهرهای ما است. گاه این عنصر مهم شهری، حسب مکان و زمان، ویژگی و یگانگی خاصی هم پیدا می‌کند. مثلا ارتفاعِ بلند بازار کاشان و شکل ویژه آن برای عبور کاروان شتر، آن را متمایز کرده‌است. سمنان به سبب جریان آب در مسیر بازار، که شاید یگانه‌ترین ویژگی یک بازار در تمام ایران باشد، چهره‌ای کاملا تک و یگانه دارد. اما، بازارها وقتی اصلی‌ترین عنصر شهری هستند که مملو از جمعیت باشند.

بازار بسته و تعطیل آن خصلت یگانه را که از بازار سراغ داریم به‌دست نمی‌دهد. بویژه اگر محور بازار محور تردد شهری نباشد. طبیعی است بازار در ساعات و روزهایی باید تعطیل باشد، اما وقتی این تعطیلی به عنوان بخشی از برنامه وسط روز بازار تبدیل می‌شود، صلابت بازار را می‌شکند. حیف است ابنیه، تجهیزات و تاسیساتی چنین فاخر که دهه‌ها و سده‌ها وقت و سرمایه را به خود اختصاص داده، هر روز فقط چند ساعت کار کند و بقیه اوقات را تعطیل باشد. این امر نه تنها سبب اتلاف سرمایه ملی، بلکه سبب افت سرزندگی و شادابی شهر می‌شود.

تعطیلیِ بازار، به هردلیلی که باشد، کمکی به توسعه شهر نمی‌کند، بویژه در شهرهای کویری ما که سایه‌ها و خنکای زیر تاق‌های بازار بهترین فضا برای تجارت و دادوستد در طول روز هستند. گذشته از تمام این حرف‌ها، وقتی بازار تعطیل است، آدم دلش می‌گیرد. بغض گلو را می‌فشارد.

بازارهای خودمانی!

سال‌ها پیش، شاید سی و چندسال پیش، مد شده‌بود که در شهرهای ما «بازارچه‌های خویش‌کارفرما» راه‌آندازی می‌شد. اگر از فلسفه وجودی این بازارها، و سرنوشت هریک از آن‌ها بگذریم، می‌توانیم ادعا کنیم این بازارچه‌ها، در مواردی معدود تبدیل به «عرصه عمومی» شهری شدند و هنوز سرزنده و شاداب وجود دارند و کار می‌کنند. شاید «بازار هنر و کار» تهران که در کنج شمال‌غربی پارک لاله بوجود آمده، از موفق‌ترین نمونه‌ها باشد. این بازارچه واقعا تبدیل به فضایی عمومی شده و بخصوص به هنگام عصر جمعیت زیادی را به خود می‌بیند. مردم هم خرید می‌کنند هم در کنار باغچه‌ای یا روی نیمکتی می‌نشینند و باهم گپی می‌زنند و چیزی می‌خورند. بازار آش و باقلا و سمبوسه داغ است. بویژه در شب‌های رمضان، عالمی دارد این بازارچه. آش و حلیمِ دست‌پختِ خانم‌های خانه‌دار مشتری زیاد دارد. تجربه این بازارچه را بشناسیم و راز پایداری‌اش را کشف کنیم. با اتکا به چنین تجربه‌هایی می‌توان جانمایی درست انجام داد و فضای خوبی برای شهر ساخت.

از زبانِ بچه‌های بافت

باران

علی‌رضا: «باران باعث می‌شود سبزه‌ها و گیاه‌ها رشد کنند. باران زمین را لیز می‌کند و باعث می‌شود ماشین‌ها تصادف کنند. آب دریاها بخار می‌شوندو به آسمان می‌روند و تشکیلِ ابر می‌دهند؛ بعدا، از ابرها باران می‌بارد. وقتی باران می‌آید هوا سرد می‌شود. باران خاک را جارو می‌کند. باران یکی از نعمت‌های خداوند است».

سید حسین: «باران از نعمت‌های خدا است. من از این نعمت خوشم می‌آید. باران باعث شادابی درختان و گیاهان می‌شود. ما باید قدر باران را بدانیم.

داستان: یک روز باران با خورشید داشت حرف می‌زد،‌گفت: من با تو قهرم. خورشید پرسید چرا؟ باران گفت: چون تا من می‌آیم پایین تو مرا بخار می‌کنی تا من دوباره برگردم بالا. خورشید گفت: کار خداست».

زینب: روزگاری، یک جنگل بزرگِ خشک بود و کلبه‌ای خشک در آن‌ بود. تمام مردم دوست داشتند باران بیاید تا هم گل‌ةا و درخت‌ها سرسبز شوند و هم آب داشته‌باشند و دیگر تشنه‌شان نشود. و به‌خوبی و خوشی زندگی کنند. یک روزه همه به آرزوی خود رسیدند. باران آمد و همه از خانه‌های خود بیرون آمدند. بچه‌ها بازی می‌کردند و پدر و مادرها آب جمع می‌کردند. روز بعد، آن جنگل خشک تبدیل به یک جنگل سرسبز شد و همه مردم به خوبی و خوشی باهم زندگی کردند و  جنگل دیگر خشک نشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *